در این روزگار بیش از اینکه تعزیه دیده باشیم، نامش را شنیدهایم و شناخت زیادی از آن نداریم، در این نوشته اطلاعاتی را از این هنر سنتی بدست میآورید.
مجله مهر: تقریبا برای همه ما نام تعزیه و دهه اول محرم باهم گره خورده است، یکی علت است و دیگری معلول، هرجور حساب کنیم باید با هم بیایند و غیر از این انتظار نداریم.
تعزیه در لغت به معنای سوگواری و عزاداری است و در تعریف عامتر به تئاترهای مذهبی که درباره واقع کربلا هستند، گفته میشود. نام اصلی تعزیه، شبیه خوانی یا شبیهگردانی است، یعنی اینکه افراد اجرا کننده، شبیه و بازی کننده نقش شخصیتهای اصلی هستند.
نکتهای که در این میان باید به آن اشاره کرد این است که تعزیه وما درباره امام حسین (ع) و واقعه کربلا نیست، نمایشنامههای تعزیه درباره موضوعات دینی و حماسی است مثل تعزیه حضرت ابراهیم، تعزیه امامان مختلف و حتی تعزیه خندهدار هم داریم.
تعزیه که مجموعهای از رنگ،شعر و موسیقی است؛ بیشتر برای مرگ اولیا و عزیزان از دست رفته اجرا میشود. نمایشی مذهبی که خیر و شر در آن مبارزه میکنند.
هنری برخاسته از ایران
تعزیه در سال ۲۰۱۰ در میراث فرهنگی و معنوی یونسکو ثبت شده است و با اینکه در نقاط دیگر جهان از جمله جزیره ترینیداد در دریای کارائیب تا جزایر اندونزی اجرا میشود، اما تعزیه از ایران برآمده است. سابقه آن به سالها قبل از عاشورا و ورود اسلام به ایران برمیگردد که به آن سووشونخوانی میگفتند و نمایش در آتش رفتن سیاوش اجرا میشد که وقتی سیاوش، سالم از میان آتش رد می شد، نشانی از بیگناهی او بود.
کارگردان تعزیه را معینالبکا مینامند
تعزیه، تئاتر مذهبی است که نمایشنامه آن به صورت شعر است و همراه با موسیقی اجرا می شود بنابراین با تئاتری مذهبی متداول فرق دارد. البته قواعد تئاتر در آن رعایت میشود، کارگردان، بازیگر و نمایشنامه دارد و روی صحنه هم اجرا میشود، البته لباس، تجهیزات و گریم هم دارد.
به هر اجرای تعزیه، مجلس میگویند؛ بازیگران آن را شبیه خوان مینامند، کارگردان تعزیه، معین البکا و نویسنده آن مقتلنویس است. همچنین به نمایشنامه تعزیه، جُنگ میگویند. تهیهکننده تعزیه، بانی و مابقی عوامل را هم عمله تعزیه مینامند.
بخشهای مختلف تعزیه را بهتر بشناسید
مجلس یا دستگاه: به هر اجرای کامل یک مجموعه تعزیه میگویند. اگر در تعزیه، نقش مثبت با شمشیر شهید شود به آن مجلس شهادت میگویند که در روز خوانده میشود مثل مجلس شهادت امام حسین. اما اگر نقش مثبت با زهر شهید شود به آن مجلس وفات میگویند که در شب خوانده میشود مثل مجلس وفات امام موسی کاظم.
مجلسها هم چند بخش دارند؛
الف. پیش خوانی: همان ورود گروه تعزیه به صحنه است. آنها دسته جمعی درباره شخصیتی که قرار است، تعزیهاش را بخوانند، نوحه خوانی میکنند. بعد از آن همه به جز کارگردان میروند، او هم خلاصه داستان را میگوید، دعا میکند و میرود.
ب. پیش واقعه: قصهای جانبی که با مجلس اصلی در ارتباط است و نهایتا یک ساعت طول میکشد. به این داستان جانبی، گوشه هم میگویند که نقش مقدمه را دارد مثل گوشه زائر امام رضا در مجلس امام رضا.
ج. واقعه: بدنه اصلی تعزیه که حدودا ۳-۴ ساعتی زمان میبرد.
شبیه خوان یا بازیگران: نام دیگر تعزیه شبیه خوانی است، چون بازیگران شبیه شخصیتهای تاریخی بازی میکنند و تاکید دارند شبیه آنها شوند و این، یک نمایش هم شبیه ماجراست. شبیه خوانان در تعزیه به دو گروه عمده تقسیم میشوند؛
-موافقخوان یا مظلومخوان: نقشهای مثبت تعزیه که عموما لباسهای سبز، مشکی و سفید دارند. از دستگاه دشتی و آواز برای خواندن ابیات استفاده میکنند. صوتی خوش و آوازی گیرا هم دارند. به خواندن آنها تحریرخوانی میگویند. البته موافق خوانها هم به چند گروه تقسیم میشوند؛
الف: امام خوان: کارکشتهترین و خوش صداترین شبیه خوان. بازی در این نقش، نهایت بازی یک شبیه خوان و اوج استادی اوست. بازیگر نقش امام معمولا زره به تن نمیکند. او باید صورتی متین و زیبا داشته باشد و در زندگی روزمره هم مردم دوستش داشته باشند.
ب. شهادت خوان: موافق خوانی که درپایان مجلس تعزیه توسط اشقیا شهید میشود. مجلس تعزیه به نام اوست و مسیر قصه او را دنبال میکند.
ج. بچه خوان: اولین حضور یک شبیه خوان با بازی در نقش بچهخوان آغاز میشود. با توجه به اینکه معمولا شبیه خوانی، نسل به نسل و پدر به پسر است، بچه خوانها اکثرا فرزند تعزیه خوانها هستند و به آنها نقشهایی مثل طفلان مسلم، سکینه یا عبدالله داده میشود. بعدا و بعد از سن بلوغ، بسته به نوع صدا، بچه خوانها تبدیل به موافق خوان یا مخالف خوان میشوند.
د. حر خوان: شبیهخوان خاکستری. نماد این خاکستری بودن و مردد ماندن، حر بن یزید ریاحی از فرماندهان سپاه کوفه است که عاشورا به امام پیوست. رنگ لباس او معمولا نارنجی یا صورتی است.
ه. نهخوان: در هنرهای نمایش سنتی ایران اعم از تعزیه، روحوضی و. ن بازی نمیکنند و از زن پوش استفاده میکنند، این نقش در تعزیه، نهخوان نام دارد. شبیهخوانانی که صدای زیر و ظریف دارند، چادر و برقعی به سر میکنند و نقشهای ن را بازی میکنند مانند حضرت زهرا، حضرت زینب و.
-مخالفخوان یا اشقیاخوان: نقشهای منفی تعزیه که عموما لباسهای سرخ و صورتی میپوشند. آنها با نوعی آیندهبینی دارند، از ظالم بودن خودشان آگاهند و خودشان و بقیه اشقیا را لعنت میکنند. صدای زمخت و صورتی گرفته دارند. با پرخاشگری که به آن اشتلمخوانی میگویند حرف میزنند و موقع ورودشان به سکو، موسیقی تندی نواخته میشود. مخالف خوانها به چند گروه تقسیم میشوند؛
الف. شمرخوان: متبحرترین مخالف خوان، شمر خوان است. شبیه خوان شمر از نظر سابقه و کسوت هم تراز با امام خوان در موافق خوانهاست. فعالترین شبیه خوان از نظر بازی با شمشیر و خنجر و جست و خیز و پر دیالوگترینها به خصوص در تعزیه حضرت عباس. او همیشه کلاه خود و زره به تن دارد و محور شرارت است. نقش فعال شمر در تعزیه، برعکس واقعیت تاریخی است چون شمر در کربلا، دور از میدان نبرد بود و تا وقتی کسی زمین نمیافتاد به او نزدیک نمیشد.
ب. تختخوان: شبیه خوانهایی که سن و سالی ازشان گذشته و نمیتوانند روی سکو حرکت کنند، روی تخت مینشینند و میخوانند. تخت شینها که اکثرا مخالف خوانند شامل شبیه خوان یزید، ابن زیاد، مامون و. میشوند. آنها لباس جنگ به تن نمیکنند و دستور میدهند.
ج. نعش: سیاهی لشگرند. نمیشود به آنها شبیه خوان گفت چون دیالوگی ندارند و فقط در صحنه حاضرند. معمولا نعشها، افراد همان روستا یا از نزدیکان بانی هستند.
معین البکا یا کارگردان: مسلطترین شبیهخوان و پیشکسوتی که مجالس تعزیه و دیگر شبیه خوانان را به خوبی میشناسد. معین البکا براساس محل برگزاری، نوع و فضای تعزیه، شبیه خوانها را دعوت به همکاری میکند. او وظیفه تقسیم نقشها را دارد و باید با شبیه خوانها تمرین کند. معمولا هم بازی نمیکند. در گوشهای مینشیند تا اگرکسی دیالوگهایش را فراموش کرد به کمکش برود. معین البکا، علاوه بر بازیگران، جامهدار (مسئول لباس) و گریمورهم میآورد که به آنها عمله تعزیه میگویند.
نسخه یا فیلمنامه: کل مکتوبات تعزیه را نسخه میگویند. متن تعزیهها هم مسجع و شعر است. بیشتر اشعار نسخهها هم از نوع مثنویاند و علمی نیستند. به نویسنده اشعار، مقتلنویس میگویند. خود نسخهها هم بخشها و نامهای گوناگونی دارند؛
الف. جُنگ: نمایشنامه کل یک مراسم تعزیه را جنگ مینامند، یک کتابچه کوچک با ابعادی نصف یک دفتر مشق است. در انتهای هر جنگ، تعداد بازیگران هر مجلس و وسایل مورد نیاز آن نوشته میشود. جنگ در حقیقت دفترچهای قدیمی است که در اختیار کارگردان یا معین البکا قرار میگیرد.
ب. فرد: دفترچهای با ابعاد حدود ۱۵ در ۵ سانتیمتر که به راحتی در دست جا میشود. در این دفترچهها، دیالوگهای هر شبیه خوان نوشته شده است. در این نسخهها قسمتهایی که شبیه خوانها باید سکوت کنند، خط کشیده شده است.
ج. کتاب تعزیه: دفترچهای که چیدمان و ترتیب و تأخر دیالوگگویی را معلوم میکند. به این نحو که زیر اسم هر شبیه خوان، اولین کلمه مصراعی که باید بخواند دیده میشود. ترتیب اسامی هم ترتیب خواندن آنها را مشخص میکند. البته شبیه خوانها همراه معین البکا شب قبل از اجرا دورهم جمع میشوند و مدام دوره خوانی میکنند.
موسیقی: گروهی ۷ نفره که طبل، دهل، سنج، سرنا و شیپور میزنند. این گروه با اجرایشان تلاش میکنند، فضای صحنه را عوض کنند. هر وسیله در زمان خاصی نواخته میشود مثلا طبل، موقع ورود افراد و سنج هم ضربات شمشیر در میدان جنگ را همراهی میکند. این موسیقی هیچ وقت همراه با آواز و خواندن شبیه خوانها همراه نمیشود. هر کدام از شبیه خوانها هم دستگاه آوازی خاصی دارند مثلا امام خوان در دستگاه پنجگاه و رهاوی میخواند. شبیه خوان عباس در چهارگاه میخواند. مخالف خوانها، سهگاه میخوانند حتی بازیگر نقش عبدالله فرزند امام حسین (ع) در گوشه راک میخواند که برای همین این گوشه به راک عبدالله معروف شده است.
آموزش تعزیه
تعزیه مثل خیلی از هنرهای بومی این کشور، چندان آموزش کلاسیک ندارد. تعزیهخوانها معتقدند این هنر را باید مرحله به مرحله یاد گرفت و با سرکلاس نشستن نمیشود، تعزیهخوان شد. اما تعزیه خوانی مثل تئاتر و سینما احتیاج به استعداد بازیگری و البته حافظه خوب برای حفظ کردن دیالوگها دارد. تعزیه خوان نباید خجالتی باشد و بتواند راحت داد و فریاد کند.
برای تعزیهخوان شدن به روش سنتی باید از کودکی مراحل را طی کرد؛ اول بچه خوانی است یعنی بازی در نقش طفلان مسلم. بعد در نوجوانی، قاسم خوانی میکنند که همان بازی در نقش قاسم است. در این مرحله چون صدا بالغ میشود،آنها که صدای کلفت تری دارند وارد جمع منفی خوانها میشوند و آنها که صدای بهتری دارند نقشهای مثبت را بازی میکنند. اگر هم صدای تعزیهخوان، زیر باشد نقش زن به او میدهند (درتعزیه، ن بازی نمیکنند).
در پایان اینکه تعزیه خوانی صیر وحوصله زیادی میخواهد
بازیگری درتعریف عینی یعنی حضور زنده ی بازی گر بر صحنه
دراین جا "حضور" یعنی اشغال بخشی ازفضا توسط بدن؛
قید زنده»یعنی آن حضور (بدن) با اندیشه و احساس توأم است ؛ وصحنه » در این تعریف یعنی هرنوع فضای بازی .
پس بازیگر در هر مکتبی مشق کرده باشد ،با هر شیوه ای به نقش رسیده باشد ،نمایش اش هر سبک زیبا یی شناختی داشته باشد ،کارش از این سه جنبه داوری می شود :
1)جنبةبدنی (فیزیکی) یا تکنیکی ؛
2)جنبة ذهنی یا اندیشه ای ؛
3)جنبه حسی یا روحی
جنبه بدنی یا تکنیکی در یک کلام یعنی چگونگی حضور بدنی بازیگر بر صحنه . این حضور گاه ساکن است (بازیگر درجا وبی حرکت ایستاده ،نشسته خوابیده ،یا )گاه متحرک: حرکت آن گاه درجاست (بازیگر در جا ،سر ودست وتنه و اعضای صورت اش حرکتمی دهد وبا لوازم بازی اش کارمی کند وتغییرمکانی ندارد )گاه توأم با جابجایی (بازیگر در صحنه جابجا می شود وتغییر مکان دارد ،یعنی پایین وبالا یا چپ وراست میرود)؛ درهمةاین احوال گاه با بیان همراه است وگاه بی صدا یا بی کلام است ؛وسرانجام، گاه فردی است ،گاه جمعی . پس این جنبه مشتمل است بر همة آنچه تماشاگر از بازیگر میبیند ومی شنود .
این دیده ها وشنیده ها زمانی برتماشاگر تأثیر میگذارند که باورشوند .ونخستین شرط باور شدن شان این است که دست کم راحت و روان انجام شوند .بازی راحت و روان در صورتی میسر است که بازیگر بر بدن وبیان خود شناخت وتسلط داشته باشد .بسیاری معتقدند که فقط این جنبه ازکار بازیگر ی آموختنی است . جنبهی تکنیکی یا بدنی کار بازیگر یعنی جنبه ی مر بوط به شناخت وتسلط بازی گر بر بدن و بیان خود . شناخت و تسلط بربدن و بیان در بازی گری هریک بحث و فصلی مستقل ،مهم ومفصل است .
در جنبةذهنی یا اندیشه ای موضوع بررسی این است که با زیگر چگونه شخصیت نقش خود رااز زوایای مختلف تجزیه و تحلیل می کند – به افکار او ،احساسات و عواطف او ، اعمال او رابطه ای که با نمایش ودیگر نقش های آن دارد پی می برد. این جنبة از کار بازیگر ،نمود بیرونی چندانی ندارد .حرکت و احساس تجلی بیرونی دارند ، اما اندیشه ؟ تماشاگر معمولا"به نحوه ی مواجهه ی بازیگر با این دسته از مسائل نقش کاری ندارد و در واقع فقط نتایج این جنبه را می بیند . اما شکی نیست که بازیگر اگر از این نظر ضعفی داشته باشد ،نمی تواند نقش راگویا ،دقیق وباورکردنی بنمایاند .
جنبة احساسی یاروحی رابسیاری عالی ترین جنبةکار بازیگر می دانند و بر این باورند که این جنبه چندان آموزش دادنی نیست .
بنابراین باور،بیش تر بازیگران درجنبه های اول ودوم تبحر پیدا می کنند واز این مرحله فراترنمی روند ودر نهایت می شوندبازیگر خوب » یا به تعبیری تکنیکی » ،که گاهی تا مرتبه ی ستاره شدن » نیز پیش می روند ،اما تا در جنبه ی احساسی یا روحی پرورده و استاد نشوند بازیگر بزرگ »نمی شوند – بازی چنین بازیگرانی است که سالها درخاطر می ماند.
نمایشنامه متنی است که نمایش از روی آن خوانده، تمرین و اجرا می شود و آن یکی از انواع متون ادبی است که برای نمایش تنظیم می شود. در آغاز نمایشنامه بعد از آوردن نام آن اشخاص نمایش یا شخصیت های نمایشنامه نام برده می شوندوسپس شرح مختصری از محیط داستان، سن وسال و قد و چهره ی اشخاص داده شده و بعد گفتگوی اشخاص آورده می شود. کارها و حرکات بازیگران داخل کروشه() و اگر حجم زیادی داشته باشد با حروف ریزتر چاپ می گردد. نمایش اغلب به چند قسمت تقسیم می شود و هر قسمت با پایین آمدن یا کشیدن پرده ای خاتمه می یابدو قسمت بعدی با بالا یا کناررفتن پرده شروع می شود، از این رو هر قسمت از نمایش را " پرده " گویند.
چگونگی آرایش هر پرده هم در ابتدای هر پرده می آید.
هر پرده هم ممکن است به قسمت های کوچکتری تقسیم شود که با روشن و خاموش شدن نور اعلام گردد که به هر قسمت یک " صحنه "گویند.
بازیگر باید سبک های هنری را بشناسد، و با توجه به ویژگی هر سبک از ابزار های خود استفاده کند
بازی در سبک رئالیسم
بازی در سبک اکسپرسیونیسم
بازی سورئالیسم
فضای جمعی که همهی عوامل صحنه تحت تاثیرش قرار می گیرند
فضای فردی از احساسات درونی ناشی می شود
اصلی ترین کار بازیگر فضا سازی است
در رویداد های صحنه یا فضای جمعی حاکم است یا فضای فردی
وقتی فضای فردی غالب است ، کار بازیگر سخت تر می شود چون احساسات درونی اش اهمیت پیدا می کند واین احساسات دورنی نیازمند بار زیاد جهت تاثیر گذاری بر روی تماشاگر دارد.
در بازیگری با خودمان فضا حمل می کنیم که اول آن را ساخته ایم یا این که. در فضایی که قبلا ساخته شده بازی می کنیم
گزارش فروش سینمای ایران در اولین هفته آبان ماه ۹۸
فیلم سینمایی هزارتو» با بازی شهاب حسینی در نخستین هفته اکران خود توانست صدر گیشه را از دست رقبایی چون مسخره باز» و ماجرای نیمروز: رد خون» در آورد.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، نخستین هفته از آبان ۹۸ در حالی به پایان رسید که سینمای ایران شاهد اتفاقات متعدد و متنوعی بود و جدول فروش هفتگی هم دستخوش تغییرات زیادی نسبت به هفتههای پیشین شد.
فیلم سینمایی هزارتو» نخستین ساخته امیرحسین ترابی توانست از پس دو رقیب سرسخت چون مسخره باز» به کارگردانی همایون غنیزاده و ماجرای نیمروز: رد خون» ساخته محمدحسین مهدویان برآید و صدر گیشه هفتگی را از آن خود کند. همچنین قرار بود این هفته فیلم سینمایی مطرب» ساخته مصطفی کیایی با بازی پرویز پرستویی، الناز شاکردوست، مهران و محسن کیایی به نمایش در بیاید که طبق گفته سازندگان درگیر مشکلات فنی است.
بدون شک مهمترین اتفاق این هفته اکران ابتدا قرار بود اکران مجدد فیلم سینمایی خانه پدری» ساخته کیانوش عیاری پس از ۹ سال باشد اما توقیف دوباره و از پرده پایین کشیدن این فیلم، شیرینی اکران را به کام سینمای ایران تلخ کرد و عنوان مهمترین اتفاق هفته را از آن خود کرد.
ماجرای خانه پدری» در یک خانه قدیمی رخ میدهد که داستانی را از اواخر دوره قاجار تا اواخر دهه ۷۰ در چند اپیزود روایت میکند. در این فیلم ناصر هاشمی (نقش جوانی) و مهدی هاشمی (نقش میانسالی و پیری) شخصیت اصلی این فیلم با نام محتشم را که روایت زندگیاش از ۱۵ تا ۸۰ سالگی به تصویر کشیده شده است بازی میکنند.
با شروع اکران دوباره این فیلم بازار واکنشها و اظهارنظرها نه تنها در خانواده سینما بلکه در جمع اهل ت داغ شد و بسیاری خشنود از رهایی یک فیلم دیگر از بند توقیف بودند، خوشحالی که عمرش به مانند گل کوتاه بود و خیلی زود خبر توقیف مجدد خانه پدری» توسط دادسرای فرهنگ و رسانه لبخند روی لب مخاطبان سینما را پاک کرد و این فیلم از روز چهارشنبه از پرده پایین کشیده شد.
با این حال کیانوش عیاری همچنان امیدوار به اکران مجدد این فیلم است، فیلمی که در تنها چند روزی که روی پرده رفت توانست با فروشی معادل ۴۵۰ میلیون تومان عنوان سومین فیلم پرفروش هفته را از آن خود کند. اتفاقی که وقتی از تعداد سینماهایی که در اختیار بودند آگاه شویم و آن را کنار مدت کوتاه اکران قرار دهیم به نظرمان بسیار مهم و ارزشمند جلوه میکند. خانه پدری» در بین هشت فیلم نخست جدول فروش با ۲۴ سالن، کمترین میزان را به خود اختصاص داده بود.
پس از اتفاق تلخی که برای خانه پدری» رخ داد، مهمترین رخداد این هفته سینماهای کشور، صدرنشینی فیلم سینمایی هزارتو» با بازی شهاب حسینی در نخستین هفته کاملی است که روی پرده سینماهای کشور رفته است.
فیلمی اجتماعی که مانند سایر آثار چند وقت اخیر سینمای ایران داستان آن حول محور یک بچه میچرخد که گمشده و پدرش (شهاب حسینی) به دنبال یافتن اوست و در همین حین افراد تازهای وارد داستان میشوند.
هزارتو» نخستین ساخته سینمایی امیرحسین ترابی است که پیش از آغاز اکران لابیرنت» نام داشت، ساره بیات، پژمان جمشیدی، غزال نظر و. دیگر بازیگران این فیلم سینمایی هستند.
این فیلم در این هفته توانست با فروشی بالغ بر ۹۱۵ میلیون تومان، خیلی زود در آستانه پیوستن به باشگاه میلیاردیهای سینما قرار بگیرد و با ادامه این روند به یکی از نامزدهای حضور در جمع پرفروشترین فیلمهای سال ۹۸ بدل شود. در واقع در این اوضاع اسفناک فروش سینما که حسابی امیدها را ناامید کرده است، هزارتو» با این شروع غافلگیرکننده آن هم در نخستین هفته حسابی کولاک کرده است.
دو فیلم مسخره باز» و ماجرای نیمروز: رد خون» این هفته هم بر مرام هفتههای گذشته خود ماندند و دست از رقابت سخت و تنگاتنگ نکشیدند. دو فیلمی که در این رکود اکران که از تابستان گریبان سینما را گرفته و تا به امروز هم رها نکرده است، توانستند تکانی به گیشه داده و با رقابتشان شور و نشاطی دوباره را به اکران بازگردانند.
مسخره باز» همایون غنیزاده این هفته نتوانست آمار خوب فروش هفتههای گذشته خود را حفظ کند و تنها ۴۶۸ میلیون تومان از گیشه سهم برد و دومین فیلم پرفروش هفته شد، البته نکته مهمی که نباید از آن غافل شد، وجود تعطیلی سینماها در هفته اخیر بود که افت فروش نسبی را به تمامی فیلمهای روی پرده تحمیل کرد.
این فیلم که تا به امروز فراتر از انتظارات ظاهر شده است و توانسته به خوبی مخاطبان را جذب و راهی سالنهای سینما کند، فروش کلی دو میلیارد و ۱۵ میلیون تومانی را از آن خود کرده است که مطمئنا با ادامه این روند رکورد بهتری را از خود به جا خواهد گذاشت.
در مقابل محمدحسین مهدویان که این روزها سرگرم ساخت فیلم جدیدش با عنوان درخت گردو» با بازی مهران مدیری و پیمان معادی است، از ماجرای نیمروزد: رد خون» غافل نشده و به تازگی هم به همراه این دو بازیگر در اکران عمومی فیلمش حضور پیدا کرد.
ماجرای نیمروز: رد خون» با وجود شروع خوبی که داشت اما نتوانست از پس مسخره باز» بربیاید و به جایگاه دومی در هفتههای پیش و چهارمی در این هفته بسنده کرده است، این فیلم هم در هفتهای که به روز پایانیاش رسیدیم ۳۸۷ میلیون تومان فروش داشته است که با آمار هفتههای نخست فاصله بسیاری دارد. رد خون» پس از پنج هفته اکران توانسته چهار میلیارد و ۴۲۵ میلیون تومان بفروشد.
در چند هفته اخیر در ترکیب فیلمهای روی پرده، برخی از فیلمها نه در رقابت تنگاتنگ صدر جدول حضور داشتند، نه در قعر جدول قرار گرفتند و به نوعی بدون هیاهو و سروصدا به آرامی بر مداری ثابت پیش رفته و اکران خود را در سینماهای کشور سپری کردند، درخونگاه» ساخته سیاوش اسعدی و یکی از همین فیلمهاست که به آهستگی تا به امروز پیش آمده و فروش بدی هم نداشته است.
این فیلم که از بازی امین حیایی بهره برده است، در این هفته ۱۰۷ میلیون و ۱۴۲ هزار تومان فروخت تا از مرز یک میلیارد تومان فروش کلی عبور کند. از طرف دیگر کلوپ همسران» ساخته مهدی صباغزاده که تنها یک هفته فرصت پیدا کرد طعم شیرین صدرنشینی گیشه را تجربه کند، این هفته را با فروشی معادل ۱۵۷ میلیون و ۸۱۵ هزار تومان به پایان برد تا فروش خود را به دو میلیارد و ۳۸۴ میلیون تومان برساند.
سال دوم دانشکده من» ساخته رسول صدرعاملی هم این هفته ۹۰ میلیون و ۵۱۴ هزار تومان فروخت، فروش کلی این فیلم ۷۶۹ میلیون و ۷۳۶ هزار تومان است
ابراهیم آبادی بازیگر پیشکسوت پس از یک دوره بیماری در ۸۵ سالگی چشم از جهان فروبست.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ابراهیم آبادی که از مدتی پیش در بیمارستان بستری بود از دنیا رفت. این بازیگر پیشکسوت و پر کار سینما و تلویزیون آثار خاطرهانگیز بسیاری داشت.
آبادی از مدتی پیش در بیمارستان بستری شده و به کما رفته بود.
از سریالهای تلویزیونی با هنرنمایی او میتوان به پاورچین»، طبقه وسط» و مختارنامه» اشاره کرد.
او در سینما هم آثار زیادی داشت که مربای شیرین»، توکیو بدون توقف» و آپارتمان شماره ۱۳» سه نمونه از آنها است.
خبرآنلاین درگذشت این هنرمند پیشکسوت را به خانواده او و جامعه هنری تسلیت میگوید.
پاییز امسال، فصل جشنوارههای موضوعیتیست؛ جشنوارههای داستانِ ایرانی، ریحانه، خاتم، انقلاب، میخواهم بمانم، شهر من و البته دومین دورهی جشنوارهی سراسری داستانکوتاه آهن. منتقدینِ جشنوارههای موضوعیتی معتقدند با اعمالِ چهارچوب هم خطرِ خودسانسوری در میانست هم هشدارِ سفارشینویس بار آمدن استعدادهای جوان. اما جشنواره آهن سال گذشته با برگزاری کارگاههای حرفهای و چاپ وزین آثار، نشان داد دستاندرکارانِ دردآشنا و پاکدستی دارد. تداوم و پایمردی شرکت گلگهر سیرجان هم، بهعنوان بانیِ ویژهی جشنواره آهن خبر از دغدغهمندی صنعتکارانِ این خطّه میدهد تا جایی که ابوذر حلوایی، مدیر روابط عمومی گلگهر سیرجان اعلام کرده بود:میخواهیم سیرجان قطب هنر کارگری باشد!»… که البته هیچ بیانیهای در تشریحِ #هنر_کارگری ارائه نفرمودند…!
باری، جشنوارهی سراسری داستانکوتاه آهن در اولین دورهی خود بیش از ۵۰۰ اثر و سابقهای نیک ثبت کرده و با توجه به حجم نامهای خوشآتیهای مانند به:
کاظم حاجیآقایی
سمانه استاد
معصومه قدردان
آرش محمودی
ندا نوبخت
حمید بابایی
احمد سوسرایی
افرا سرنایه
احمد دادخداپور
ندا علیپور
علی امیرریاحی
و…
که در این رویداد شرف حضور داشتهاند ، انتظار میرود امسال به عضویت باشگاه هزارداستانیها درآید.
– شناسه:
عنوان: جشنواره داستان کوتاه آهن سیرجان
دوره: دوم
شعار: سرجان، قطب هنر کارگری»
مجری: اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی سیرجان
دبیر: اعلام نشده
هیات انتخاب اولیه: اعلام نشده
هیات داوری نهایی: رضا زنگیآبادی؛ احمداکبرپور؛ محمدعلی رکنی؛ مجتبا شولافشارزاده
اسپانسر: شرکت معدنی و صنعتی گلگهر سیرجان
موضوع: ویژه [در دو بخش] و آزاد
محور: داستان کوتاه
سطح: ملی
زبان: فارسی
میزبان: سیرجان/کرمان
– شرایط:
دبیرخانه پذیرای آثاری با کمیتی بیشتر از ۱۵۰۰ کلمه و کمتر از ۵۰۰۰ کلمهست که پیشتر در جشنوارهای حائز رتبه یا در مجموعهای چاپ شده باشد.
مطلوب است مشخصات پستیِ نویسنده در صفحهای جداگانه به دبیرخانه ارسال شود.
– پل ارتباطی:
پستالکترونیک: ahanfestival@gmail.com
اینستاگرام: ahan.festival
تلفن دبیرخانه: ۰۹۳۵۵۴۰۰۲۰۸
-جوایز:
چاپ آثار منتخب در کتاب جشنواره
عضویت در باشگاه جایزهی ادبی آهن
تندیس جشنواره و مبلغ ۲ میلیونتومان، یکمیلیون و پانصدهزارتومان و ۱ میلیونتومان وجه نقد به حائزین رتبهی اول تا سومِ بخش آزاد
تندیس جشنواره و مبلغ ۳ میلیون تومان وجه نقد به برگزیدهی بخش” معدن سنگ آهن”
تندیس جشنواره و مبلغ ۲ میلیون تومان وجه نقد به برگزیدهی بخش ” نگاهی به زندگی کارگران معدن”
– گاهشمار:
مهلت ارسال اثر: ۱۰ آذرماه ۱۳۹۸
اعلام نتایج اولیه: ۲۵ دی ماه ۱۳۹۸
اختتام: نیمهی اول بهمن ماه ۱۳۹۸
رومه خراسان نوشت:فصل سوم سریال پرسروصدای ستایش» سهشنبهشب پس از پخش 39 قسمت، به پایان رسید و دیگر ماجرای ناتمامی برای ادامه آن باقی نمانده است.
این سریال از همان ابتدا با اتفاقات عجیبی همراه بود، مانند جوان بودن چهره ستایش» و نحوه نمایش شخصیت صابر» که بازیگر آن مهاجرت کرده بود؛ اتفاقاتی که همراه با محتوای عامهپسند سریال، سهم زیادی در دیده شدن سریال هم داشت.
پایان قصه با ازدواج ازدواج» دیگر تقریباً به اتفاق جدانشدنی سریالهای ایرانی تبدیل شده و در پایان هر سریالی با هر ژانری، باید شاهد یک مراسم عروسی یا ازدواج باشیم. در قسمتهای پایانی مجموعه ستایش» هم مانند بسیاری از آن سریالها، دو کاراکتر اصلی سریال یعنی حشمت فردوس» و ستایش»، به ترتیب با خانم بزرگ» و مهدی» ازدواج کردند و تنها شخصیتهایی که مجرد باقی ماندند محمد» و خانم مظفری» بودند!
البته اگر ماجرای علاقه محمد» به لیلا» دختر انیس» را که در فصل 2 دیده بودیم، در فصل سوم پیگیری میشد، شاهد یک ازدواج دیگر نیز بودیم. سرنوشت قابل پیشبینی بدها و خوبها در قسمت پایانی سریال، همان طور که پیشبینی میشد، مانند بسیاری از سریالهای ایرانی که در تلویزیون دیدهایم، شخصیتهای منفی قصه مجازات شدند، آدمهای سفید قصه هم پاداش خوبیهای شان را گرفتند و به آرامش رسیدند. پریسیما» و حمید» که همه قتلها زیر سر آنها بود با مرگ و زندانی شدن به سزای اعمالشان رسیدند. شخصیتهای منفی دیگر مانند انیس» و صفایی» نیز که آنقدر سیاه نبودند که ظرفیت اصلاح شدن نداشته باشند، هرکدام بابت کارهای بدی که انجام داده بودند به نوعی تنبیه و پشیمان شدند. حشمت» هم به عنوان شخصیت مثبت قصه، دوباره کار و ثروتش را به دست آورد و زندگی جدیدی تشکیل داد.
بخشش و آشتی یکی دیگر از آن کلیشههای معروف پایانبندی که در سریال ستایش» دیدیم، بخشش شخصیتهای منفی توسط آدمهای خوب داستان و آشتی کردن بود. حشمت» از زیور» که در توطئه قتل او همکاری کرده بود، هیچ شکایتی نداشت و حتی از صفایی» که در بالا کشیدن اموالش دست داشت، شکایت که نکرد هیچ بلکه بابت مرگ دخترش با او همدردی کرد و اتفاقاً رفتار مهربانانهای با او داشت!
حشمت» با ستایش» هم که به علت ازدواج دومش با او قهر کرده بود، آشتی کرد و بار دیگر ارتباط خوب و مسالمتآمیز میان آنها برقرار شد. در واقع پایان ستایش» حکم همان جمله و به خوبی و خوشی در کنار یکدیگر زندگی کردند» را داشت که آخر کتابهای قصه میخواندیم.
مرگ کاریکاتوری پریسیما»
نحوه کشته شدن پریسیما» به دست پدرش، یکی از اتفاقات عجیب و غیرقابل باور پایان ستایش» بود. در سکانسی از قسمت 38 دیدیم که پریسیما» متوجه میشود انیس» به فردوس» خبر داده که قصد دارند او را بکشند، به همین دلیل عصبانی میشود و تصمیم میگیرد انیس» را خفه کند. صفایی» که قبلاً درباره کشتن خواهرش به پریسیما» هشدار داده بود، در حالی که دارو مصرف کرده بود و حتی نمیتوانست از پلهها درست پایین بیاید، اسلحهاش را برمیدارد که خودش را بکشد و از این طریق توجه او را جلب کند تا دست از سر انیس» بردارد، اما اسلحه به طور ناخواسته، ناگهان درست به سمت قلب دخترش شلیک میشود!
حالا بماند که اصلاً پریسیما» به صورت نیمرخ ایستاده بود و معلوم نیست در این شرایط چطور اسلحه مستقیم به سوی قلبش نشانه رفت! غیرمنطقی بودن این اتفاق واکنشهای طنز و انتقادآمیز مخاطبان را به دنبال داشت. قهرمانبازیهای فردوسلی قهرمانبازیهای حشمت فردوس» هم در لحظه رویارویی با قاتلانش، از اتفاقات خندهدار و عجیب قسمت 38 بود.
در حالی که فردوس» توسط حمید» و چند نفر دیگر که چاقو در دست داشتند، محاصره شده بود، توانست با یک زنجیر، به سبک فیلمهای هندی حمید» را از پای درآورد و بعد هم با کمک نیروهای پلیس از مهلکه جان سالم به در ببرد! بعضی از کاربران شبکههای اجتماعی قهرمانبازی فردوس» را در این سکانس، به مبارزات بروسلی» تشبیه کردند و آن را دستمایه شوخیهای خود قرار دادند
وبلاگ رسمی گروه هنری شقایق(تهلخار)شهرستان لنده
بهروز افخمی با حمله به داریوش ارجمند به بیان حقایقی تازه از ماجرای ساخت سریال کوچک جنگلی» و حضور نداشتن ارجمند در آن پروژه پرداخت.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، برنامه سلام صبح بخیر» امروز چهارشنبه هشتم آبان میزبان بهروز افخمی، کارگردان سینما بود.
افخمی در ابتدا در پاسخ به اینکه آیا دستمزد بازیگران شرایط نامعقولی در سینمای ایران دارد، گفت: بله همینطور است و همیشه استثنائاتی هم وجود دارد. یکی دو تا از بازیگران کسانی هستند که صاحب فیلم به حساب میآیند و حتی اگر فیلم را کارگردانی نکرده، تاثیر او در فیلم بیشتر از کارگردان است.»
او افزود: قبل از انقلاب فردین و بهروز وثوقی همین حالت را داشتهاند. البته فردین خودش کارگردانی هم میکرد. وثوقی هم تهیهکننده خلاق بود و به تمام کار موثر بود. چنین بازیگرانی در این اندازه حالا نداریم اگر داشتیم اینکه دستمزدشان اندازه بودجه کل فیلم باشد میارزید. بازیگران خوب داریم که دستمزدشان بالا و حقشان است دستمزد خوبی بگیرند. مثلا نوید محمدزاده خوب است.»
این کارگردان درباره سریال کوچک جنگلی» که داریوش ارجمند اخیرا در خصوص جدایی ناصر تقوایی و جایگزینی افخمی به او حمله کرده بود، گفت: من همیشه گفتم بگذارید افسانهای که ناصر تقوایی تعریف میکند در تاریخ بماند. برای من و کسانی که سریال را دیدهاند این موضوع خیلی اهمیتی ندارد. برای مخاطبان نباید مهم باشد چه کسی این سریال را ساخته، مگر مردم محضردار هستند که این فیلم را به نام من یا تقوایی بزنند؟ درباره ارجمند هم باید گفت باید بگذاریم نقل شما در تاریخ بماند. عیبی ندارد مردم سریال کوچگ جنگلی» و بازی علیرضا مجلل را به عنوان کوچک جنگلی دیدهاند ایشان را هم به عنوان مالک اشتر دیدهاند و اهمیتی ندارد ایشان دارد چه میگوید.»
افخمی تاکید کرد: من نمی خواهم جزئیات را تعریف کنم چون اگر تعریف کنم مسلما به نفع آقای ارجمند نیست. دلیلی ندارد بگویم.»
در این بخش حسین کلهر که اخیرا به گفتگو اضافه شده بود، توضیحات بیشتری خواست و افخمی بیان کرد: یک زمانی آقای ارجمند در جلسهای همین غر را میزد من با او شوخی کردم و گفتم ما در حال کودتا بودیم و داشتیم کارگردانی مثل تقوایی را که یک سال و نیم با تو کار میکرد و عوامل داشت کنار میگذاشتیم و من معلوم است که بازیگران جانشین را با خودم آورده بودم چون نمی توانستم به تو اعتماد کنم.»
او تصریح کرد: داریوش ارجمند ضعیفکش است و به محض اینکه در موقعیت غیرقابل جانشین کردن قرار بگیرد و بفهمد نمیشود عوضش کرد کارهایی میکند که من تحملش را ندارم اما شنیدهام در فیلمهای دیگران کرده است. بازیگران دیگر را تحقیر میکند و اذیت میکند و اخلاق خوشی ندارد. چیزهایی که درباره او شنیدهام و آن موقع هم شنیدهام باعث شد نتوانم اعتماد کنم که به او نقش اول را بدهم. او خیلی هم اصرار داشت و نگران بود که سالها درباره این نقش کار کرده و از او انتظار دارند و در مشهد با این ریش و موی بلند گشته است. یعنی اگر این کودتایی که گفتم جدی بود و من هم استالین بودم تو را تیرباران کرده بودم و الان هر هفته سر قبرت می رفتم و می گفتم مرد خوبی بود و گناهکار نبود و ما مجبور شدیم.»
سریال فوقلیسانسهها» به کارگردانی سروش صحت فصل جدید مجموعه لیسانسهها» محسوب میشود. بنابر جدیدترین اخبار سینما و تلویزیون ایران؛ پخش سریال فوقلیسانسهها» از تاریخ ۱۷ آبان ماه آغاز خواهد شد. در واقع پس از پایان سریال ستایش 3»، مینیسریالی روی آنتن شبکه سوم سیما خواهد رفت و پس از آن سریال فوقلیسانسهها» پخش خواهد شد. در حال حاضر ۲۰ قسمت از سریال فوقلیسانسهها» آماده پخش است. قسمتهای بعدی نیز همزمان با پخش مجموعه ضبط، و آماده خواهند شد. وظیفه نگارش سریال فوقلیسانسهها» برعهده ایمان صفایی و سروش صحت است. پیش از این دو فصل از مجموعه با نام لیسانسهها» از شبکه سوم سیما پخش شده بود. در ادامه میتوانید تیزر سریال فوقلیسانسهها» را تماشا کنید.
سریال فوقلیسانسهها» با بازی هوتن شکیبا، امیرحسین رستمی، کاظم سیاحی، بیژن بنفشه خواه، امیر کاظمی، متین ستوده، رویا میرعلمی، عزتالله مهرآوران، پریسا مقتدی، افشین سنگ چاپ، سیاوش چراغی پور، مریم سرمدی، فرخنده فرمانی زاده و عرفان برزین در حال تولید است. بسیاری از این تیم در دو فصل پیشین سریال حضور داشتهاند. سروش صحت، کارگردان سریال فوقلیسانسهها» اخیرا فیلم سینمایی جهان با من برقص» را ساخته است. وی همچنین سابقه ساخت سریالهای چارخونه» و شمعدونی» را دارد. هوتن شکیبا، بازیگر سریال فوقلیسانسهها» نیز اخیرا فیلم سینمایی شبی که ماه کامل شد» را روی پرده داشت
خراسان نوشت: قصه بسیاری از فیلمهای هندی از برخی کلیشههای رایج شکل گرفته و این کلیشهها که در بسیاری از آثار سینمای بالیوود تکرار میشود، گاهی به فیلم و سریالهای ایرانی هم سرایت کرده است. جدیدترین مثال آثار اینچنینی، سریال مانکن» به کارگردانی حسین سهیلیزاده است که قصهاش به سبک فیلمهای هندی پیش میرود و بسیاری از اتفاقات آن مخاطب را به یاد فیلم هندی میاندازد.
عشق و جدایی یکی از عناصر ثابت داستان در بیشتر فیلمهای هندی، عاشق شدن تنها با یک نگاه است. حکایت عشق کاوه» و همتا» هم همین قصه عشق در یک نگاه و اولین برخورد است. در یکی از قسمتهای سریال کاوه» راجع به آشنایی خود و همتا» میگوید روزی از کنار او در پارک گذر میکرده که ناگهان خودش را در چشمهای او پیدا میکند! البته مانکن» در این زمینه روی فیلمهای هندی را سفید کرده و حتی در همان فیلمهای هندی هم بالاخره در همان برخورد اول یک اتفاق یا مسئلهای هرچند جزئی سرآغاز عشق و آشنایی میشود.
حالا چه اتفاقی بهتر از قصه تکراری جدایی اجباری آن هم به خاطر پول و مادیات، میتواند این عشق را دچار چالش کند؟ پس چاشنی ترک عشق برای پول و از روی اجبار، به قصه اضافه میشود و رویارویی سخت عشق و ثروت اتفاق میافتد. کاوه» به دستور کتی» حاضر میشود برای آزادی پدرش از زندان و دادن بدهی هفت میلیارد تومانی او، رابطهاش را با همتا» به هم بزند و در ازای گرفتن این پول با کتی» ازدواج کند. بلاهای بعدی هم که به دلیل این جدایی بر سر همتا» میآید مانند تنهایی، آوارگی و بیپناهی، بیشتر ماجرا را هندی میکند.
طرد شدن از سوی خانواده یکی دیگر از اتفاقاتی که تا دلتان بخواهد در فیلمهای هندی دیدهایم و در سریال مانکن» هم شاهد آن هستیم، طرد شدن از سوی خانواده به خاطر ازدواج با شخصی است که مورد پسند خانواده نیست. پس از این که پدر کاوه» متوجه میشود او با کتی» ازدواج کرده، کاوه» را از خانه بیرون میاندازد. منتها علت این مخالفت در فیلمهای هندی، بیشتر اختلاف طبقاتی است، اما پدر کاوه» در مانکن» بیشتر به دلیل حلال نبودن ثروت کتی» و کینهای قدیمی که میان او و دخترعمویش کتی» وجود دارد، از این ازدواج ناراضی است. فیلمهای هندی معروفی مانند گاهی خوشی، گاهی غم» و از نسل آفتاب» از نمونههای طرد شدن از طرف خانواده است.
دیدار کاملا اتفاقی اما در فیلمهای هندی، معمولاً ماجرای قصه عشقی شخصیت اصلی به همان ترک اجباری ختم نمیشود و با دیدار کاملا اتفاقی عشق قدیمی به زندگی آن دختر یا پسر، فصل جدیدی در داستان شروع میشود، یعنی دقیقا همان اتفاقی که در سریال مانکن» افتاده است. کاوه» و همتا» به واسطه کتی» و اخگر» به یک مهمانی میروند و کاوه» خیلی اتفاقی همتا» را که در میان مهمانان میبیند، تعقیب میکند و مثل یک قهرمان، عشق قدیمیاش را از دست افرادی که قصد دارند او را آزار بدهند، نجات میدهد
به نام خدا
نمایشنامه :
مجسمه (طنز) برای پانتومیم نیز مناسب است
نویسنده :
احمدعلی کریمی زاده لنده
هرگونه اجرا و برداشت از این نمایشنامه مستم تایید نویسنده می باشد
کهگیلویه و بویراحمد-شهرستان لنده-شماره تماس :09176220690-09173447147
صحنه:پارکی است که نیمکتی در آن است و مردی که مشغول جاروزدن است، و گاهی غر می زند
مرد:ای خدا این چه وضعیه که من دامنگیرش شدم مگه چه می شد از این همه دارایی که داشتی یه نیم نگاهی هم به من بیچاره می کردی.تا کی باید این طور باشه؟خسته شدم همه عمرم به زحمت گذشت ولی وضعیتم بدتر شده که بهتر نشده.الان دخترم می خواد عروسی کنه پول جهازش را ندارم زنم مریضه، سه ماهه باید ببرمش شیراز دکتر متخصص قرنیه،پول ندارم.بچه هام دانش آموزن و نمی تونم لباس مدرسه شون را ردیف کنم.چندرقاز پول که کفاف نمیده انصافتو شکر،لا اقل یکبار هم شده یه هویی بدون اینکه من بدونم یه کیف پر از پول از اون بالا بنداز برام همینکه مشکلاتم را حل کنم،اضافشو هم میدم به مسجد،هیئت عزاداری که هیشکی ازشون حمایت نمیکنه اصلا میدمشون به فلسطین و یمن برای مقابله با اسرائیل خوبه؟(کیفی به طرف او پرت میشود هیجان زده آنرا باز می کند پر از پول است بسته های پول را بیرون می آمورد و یکی یکی چک می کند مشغول شمارش می شود)ای ول خدا خیلی خیلی ممنون دمت گرم کاش می گفتم یک کیف طلا نمی دونستم اینقدرزود اجابت میکنی یه ماشین می خرم میزارم توی شرکت های بندری و قرض و قورضامو میدم فکر نکنم تهش چیزی بمونی به کسی کمک کنم،آدم خودش باید عرضه پول درآوردن را داشته باشه ،پول مفت به کسی نمیدم،هیئت ها باید از طرف دولت حمایت بشن و فلسطینی ها و یمنی ها هم به من چه؟من به خاطر اینکه اینجا توی کشور خودم به کسی کمک نمی کنم به اوناهم که خارجی ان کمک نمی کنم.خدا دادشون به خودم.(صدایی از پشت صحنه دو نفر هیجان زده حرف می زنند)
( اولی:بیا ،پلیسا رفتن،بیا دیگه
دومی:کیفو چکار کردی؟
اولی:انداختمش توی پارک پشت سرویس بهداشتی کسی اونجا نبود
مرد:(دستپاچه نمی داند چه کند)خدا غلط کردم همشو میدم به فقیرا و مظلومین،الاقل یک بسته اش را به خودم
بدن. )دو نفر وارد میشوند مرد مثل مجسمه بدون حرکت می ایستد و کیف پول در دستانش(
دومی:کو کجا انداختی،بردن، این همه زحمت کشیدیم.خدا میدونه چی به سرشون اومد
اولی:کسی نبود،خوب بگرد. مگه میشه اومده باشه براشون
دومی:نیست،نیست احمق نیست.من بیشعور را بگو را خر چرا دادیش دست این
اولی:خر چرا دادیش دست این . چرا ایطوری نگام میکنی،خودت گفتی، اگه می گرفتنمون خوب بود؟ترسیدم پول
پیشمون باشه بدبخت بشیم دومی:شاید افتاده روی سرویس بهداشتی
اولی:نه فکر نکنم قدرت دستم اینقدر باشه ولی صبح عسل با گردو خوردم شاید اثر کرده
دومی ):با نا امیدی می نشیند کنار مجمسمه و تکیه اش را می زند)خاک توی سرت که همه زحماتمون را به باد
دادی اینقدر برنامه ریختیم تا یدمشون حاال یکی ورداشته رفته . به بزنه شا ه.
اولی:پولی که براش زحمت کشیده باشی جای دور نمیره برمیگرده به خودت
دومی:نه اینکه ما براش خیلی زحمت کشیدیم.ما یه پیرمرد بدخت یدیم
اولی:کم برای ی این پول نقشه کشیدیم؟این همه راه دویدیم
دومی:برو بی عرضه نتونستی کیف را نگه کنی همه زحماتمون را به باد دادی(به پاهای مجسمه خیره می شود و
لمسش می کند)خیلی طبیعیه
اولی:که کیف را گم کنیم؟
دومی:احمق اینو میگم ،این مجسمه نگاه کن پاهاش چقدر طبیعی درست شده اصلا انگار آدم واقعیه
اولی:)جیغ می زند(
دومی:چته چه مرگته؟مجسمه ترس داره(پس گردنی او را می زند(
اولی:اوناش ،دست مجسمه
دومی:دست مجسمه هم طبیعیه جیغ داره؟
اولی:کیف دست مجسمه ست دومی: (خیره می شودجیغ می کشد) آره راست میگی
. اولی: (پس گردنی می زند)جیغ داره خوب وردارش
دومی:خدا را شکر کسی ندیده ببره(می خواهد کیف را از مجسمه بگیرد ولی مجسمه رهایش نمی کند)یعنی چه کیفو
بده،این چه مجسمه مسخره ایه؟
اولی:خب معلومه علم پیشرفت کرده مجسمه ها را باید رمزشون را بزنی،چون کیف دست من بود بوی من از کیف
میاد الان ببین چطور تحویلش میگیرم،اگه هم نداد با سنگ تکه تکش می کنم(به راحتی از مجسمه کیف را تحویل
میگیرد( دیدی گفتم،سال 20شده همچی پیشرفت کرده دومی:ولمون کن.ببین چقدر پول توش هست؟
(گوشی اش زنگ می خورد و به گوشه دیگر می رود)
اولی: (نگاه می کند)هیچ نباشه صد تومانی توش هست
. مجسمه:بیشتر
اولی:نه بیشتر نیست اون پایین همش دو تومنیه
مجسمه:نمیشه یه ماشین سنگین خرید؟
اولی:نه احمق،ماشین سنگین برای بابات می خوای؟
مجسمه: (پشت گردنی به او میزند)کثافت بابام تازه مرده
اولی: ( می خندد)والا بابای تو تا حلوای خودمون را نخوره نمی میره،بیا بشمار(دو بسته پول به مجسمه می دهد)
بشمار ببین چندتومانه (بدون اینکه متوجه شود مجسمه پول را گرفته.تماس دومی تمام می شود پشت سر اولی
می ایستد مجسمه به حالت قبل می ایستد و پولها را در جیبهایشهای می گذارد(شمردی بده دوتای دیگه بدم،
ماشین سنگین هم برات می خرم
دومی:ماشین سنگین چی؟داری چه می کنی؟
اولی:دارم ماشین سنگین بابات را می شورم
دومی: (پس گردنی می زند)توی این هیری بیری چی کار بابای من داری ؟
اولی:خودت گفتی می خوام با این پولا ماشین سنگین بخرم
. دومی:من گفتم؟چرا حرف مفت و الکی می زنی
اولی:شمردی،کامل بودن؟
دومی:تو داری می شماری از من می پرسی کامل بودن؟
اولی:بچه بازی در نیار دو بسته پنجاه تومنی بهت دادم بشماری
دومی:باز هم دست کجی؟دو دقیقه پیشت نبودم .
اولی:به خدا راست میگم،چرا دبه در میاری؟اصلا بده خودم می شمارم
دومی:دیونه شدی؟من داشتم با تلفن صحبت می کردم،گوشیم زنگ خورد
اولی:چطور من صداشو نشنیدم
دومی: سایلنت بود،ای بابا دیگه داری شورشو در میاری
اولی: (عصبانی بلند می شود)ببین مثل دوتا مرد رفتیم ی و قرار بود با عدالت تقسیم کنیم
دومی:باشه هرچه تو میگی حال چند تومن بودن؟ی و عدالت
اولی:با اون ده تومانی که بهت دادم میشه صد تومان
دومی:بیا اینم ده تومانت پدرمو درآوردی(یک اسکناس ده تومانی می دهد)
اولی:اذیت نکن،اون دو بسته50تومانی که بهت دادم دویست تاش میشه ده میلیون تومان
. دومی: یقه اش را می گیرد(تو چه سریشی،به پیر به پیغمبر روحم خبر نداره.بیا این جیبام بگرد،من که جایی نرفتم،فکر کردم داری شوخی می کنی
اولی:)تفتیشش می کند(نیست،کجا گذاشتی؟
دومی: ( او را هل می دهد به زمین می خورد،مجسمه با صدای بلند می خندد)شعور خوب چیزیه
اولی:دیدی خندیدی،یعنی شوخی می کنی
دومی:کجا خندیدم،چته تو؟بازم توهم زدی؟یعنی خاک توی اون سرت کنم بازم زدی؟مگه نگفتم نزن
اولی:یه ذره بود همش،حال اون صد تومان را بده
دومی:وای وای این چه نفهمه .باشه الان نود تومان داریم
اولی:صد تومان.نود پیش من ده پیش تو
دومی:کاری نکن همینا را هم وردارم و هیچی بهت ندم.من که پیشت بودم اگه بهم پول دادی کجا بردم؟معتاد.کاری
نکن نزارم بیایی خواستگاری
اولی: (با من و من کردن )شوخی کردم خواستم حالتو بگیرم نود تومان بودن.( مجسمه خدا را شکر می کند)اون
دستاش ت خورد
دومی: (با ترس) کی،ما را دیده؟
اولی: (با ترس) مجسمه را میگم
دومی:وای خدای من،باز توهمات شروع شد،الان میگه چرا داره می خنده،داره منو صدا میکنه.
اولی:به خدا خودش دستشو اینجوری بر آسمون
دومی:حتما خدا را شکر کرد که آدم عاقلی مثل تو را دیده،سال20است از بابات خوشش اومده لابد
اولی:مسخره می کنی؟
دومی:نه جدی گفتم،علم پیشرفت کرده،خب این چیه توی کیف؟
اولی:معلومه کلاهه و این هم شال گردن
دومی:نمی گفتی فکر می کردم دمپایی های بابات با کیسه حمومشه(مجسمه می خندد و حرکت می کند(
اولی:خب توی کیف بودن،دیدی بازم ت خورد داره شکلک در میاره
دومی: (به طرف مجسمه می رود)بیا این بدبخت از فوم درست شده چطور ت می خوره،مگه باطری داره،یا
کنترلی باشه(موهای مجسمه را می کشد تو گوش او می زند او را قلقلک می دهدت نمی خوره)
اولی: (در فکر برمی گردد بالا فاصله مجسمه تیپایی به او میزند و زمین می خورد
( اولی: (دومی را تیپایی می زند)چرا منو می زنی
دومی: (با فریاد ) کجا تو را زدم؟چرا الکی میگی؟هر چی هیچی بهت نمیگم داری پر رو می شی
اولی:همین الان منو زدی؟مگه کسی اینجا بود؟
دومی:پات رفت زیر سنگ افتادی
اولی: (مجسمه می خندد)داره مسخره می کنه، ببین
دومی:دیونه شدم از دستت خودت برو مجسمه را امتحان کن(پشت به مجسمه می نشیند،دیدی ؟
اولی:(گوشهای مجسمه را می گیرد دومی نگاه می کند و بر می گردد بلافاصله مجسمه شروع به زدن اولی می
کند)وای مجسمه منو کشت یکی به دادم برسه
دومی: ( برمی گردد مجسمه به حالت اول است و می خندد)بازم که مجسمه زدت،هی برو سراغ موادمخدر هی
توهم بزن دیدی ت نمی خوره معتاد)مجسمه با تیپا او را می زند.بر می گردد و یقه اولی را می گیرد)مگه
دروغ میگم حال منم تو را بزنم صدای خر بدی
اولی:مگه من تو را زدم این بود دومی:باشه این بود.من میگم بیا ببینیم قیمت این مجسمه چنده بعد یه برنامه براش
بریزیم و ببریمش .جایی هم گیر نیست میشه بردش
اولی:آره طرح خوبیه ولی بذار من یک روز کامل پیشش باشم
دومی:باید عکشو بفرستیم برای اسی اولی:خب بفرست دومی:گوشیتو بده عکس بگیرم کیفیت دوربین تو بهتره اولی:من عکس اینو توی گوشیم نمی زارم(مجسمه پس گردنش می زند)آخ
دومی:چی شد ،چی بود؟
اولی:هیچ توهم بود.
دومی:حال گوشی را بده)گوشی را میگیردازمجسمه عکس می گیرد)خب اینترنتتو بزن بفرستمش برای اسی
اولی:خب روشنش کن،تلگرام فیلتره از بس ازش بد استفاده کردند دومی:خودم می دونم چطور بفرستم)عکس را می
فرستد(حاال یه کار کن،بیا یک عکس از من از این مجسمه خشگل بگیر نمی دونم چرا ازش خوشم اومده اولی:ازش نفرت دارم
دومی:عکسمو بگیر بده خودم،شیرش کن بیاد
. اولی:باشه وایسا الان ،برو عقب تر سرتو بالاتر بیار،یه ژست تفکری بگیر
. دومی:تو عکسو بگیر چی کار به من داری)مجسمه تغییر حالت می دهد و مثلا داره فکر می کند)
اولی: (چند بار چشماش را باز و بسته می کند)الان میندازم ، لبخند(مجسمه می خندد و جیغ می زند دومی می ترسد)
دومی: ( می ترسد)چی شده پلیس اومد؟
اولی:به خدا ت می خوره خندید.
دومی:خاک توی سرت کنم که حتی نمی تونی عکس بگیری،یه دقه بی خیال توهم شو،اصلا تو راست میگی مجسمه
ت می خوره کارت نباشه.
اولی:باشه برو وایسا یک ، دو(باز هم مجسمه شکلک در میاوردبا بغض و ترس)یک ، دو، د یه جا وایسا همش ت می
خوری(داد می زند)زهر مار بی شعور
دومی:من کجا ت خوردم، نمی خوام عکس بگیری،خودت وایسا تا من عکس بندازم
. اولی: ( رو به مجسمه)شیر مادرت اذیت نکن،یه ت بخور این نمیفهمه فکر میکنه دروغ میگم)مجسمه چشمک می
زند( دیدی چشمک زد
دومی:چی گفتی
اولی:گفتم چشمک بزنم؟
دومی:هر غلطی می کنی بکن،اول ببینم اسی جواب نداد(گوشی را ورانداز می کند و مجسمه اولی را اذیت می کند( نه پیام نداد (سرش را بلند می کند مجسمه حالت اول می ماند و اولی مشغول مرتب کردن خودش)چته؟
اولی: (با بغض)هیچی توهم بود،توهم داشت منو می کشت خوب شد سرتو بالا آوردی
. دومی:خب آماده باش ،بخند،سرتو بیار بالا
اولی:د بگیر تا این منو خفه نکرد
دومی:یک ،دو،سه،اینم عکس حالا یه سلفی با هم بگیریم(باز مجسمه تکان نمی خورد)،خب تا بفرستیم برای آبجی بهاره
هر دو می نشینند و مجسمه کیف پول را بر می دارد در حال خارج شدن از صحنه و اولی با ترس و تعجب می
بیند و مجسمه درحال خارج شدن دست تکان می دهد و اولی نیز دست تکان می دهد و مجسمه باکیف پول
خارج می شود( چقدر سرعت اینترنت پایینه برای شیر شدن یه عکس چقدر زمان می بره
اولی:آره می دونم،ولی اول باید اینترنت گوشیتو روشن کنی ،بعد عکس بره
دومی:راست میگی ها،اینترنت را خودم خاموش کردم،دوماد معتاد ولی عاقل و به روزی دارم
اولی:دومادی که باید باهات بیاد ی وگرنه نمیشه بیاد خواستگاری.
دومی:یه بار بود و دیگه تموم.حالاکیفو بده،اسی پیام داد گفته مجسمه خاصیه بیارین می خره
اولی: ( تکان نمی خورد)برو ببین می تونیم مجسمه را ت بدیم
دومی:مجسمه کو؟مجسمه رابردن
اولی: ( پس گردنی می زند)چند بار بگم نباید مواد بزنی،توهم گرفتی معتاد.
دومی:زهر مار چرا مسخره میکنی؟مجسمه را بردن
اولی:باز هم توهم زدی؟بیام یکی دیگه بخوابونم زیر گوشت؟مگه میشه خودش فرار کنه؟
دومی:توهم چیه؟مجسمه نیست
اولی:سال 20هست و پیشرفت تکنولوژی، مجسمه باطری دار بوده کیف پول را هم برد.توهم بی جا
دومی:کیف پول کو؟
اولی:توهم با خودش برد
. دومی: ( یقه اش را می گیرد)کیفو چی کار کردی؟
اولی:مگه من هنوز ت خوردم؟هر چی بهت میگم این ت می خوره تو میگی توهم زدی معتاد و می زنی توی
سرم وقتی پول را برد فکر کردم بازهم توهمه دیگه باورم شد که توهم زدم
دومی:وای کلاه سرمون رفت،حالاکدوم وری رفت
اولی:از این وری
دومی:د بیا بریم
اولی:حال ندارم،خودت برو(دومی از صحنه می رود ، اولی دو بسته از پولها را از جیبش در می آورد و می بوسد(
همین ده تومان برای من کافیه)مشغول شمردن می شود که مجسمه با کیف پول وارد می شود و بسته های
پول را از او می گیرد و با جارو به جان او می افتد و از گوشه دیگرصحنه فرار می کند(
مرد:نوکرتم خدا جونم صد میلیون تومان پول،متشکرم(ترانه ای می خواند و لباسش را عوض می کندکه پیرمردی وارد صحنه می شودلباس را روی کیف می اندازد،پیرمرد می نشیند)
پیرمرد:حالا توی این شهر غریب چه خاکی توی سر کنم،نوه ام گوشه بیمارستان منتظر منه.
مرد:سلام پدر(کنارش می نشیند)اتفاقی افتاده؟راه گم کردین؟می تونم کمکتون کنم؟
پیرمرد:نه نمی تونی،یعنی هیشکی نمی تونه فقط خدا خودش بخواد(گریه می کند)
مرد:چته؟چرا گریه می کنی؟بگو شاید تونستم کمکتون کنم. مگه نشنیدی شاعر میگه
بنـی آدم اعضـای یک دیگـرنـد که در آفرینش ز یک پیکرند
چه عضوی به درد آورد روزگار دگـر عضـوها را نمـاند قرار
پیرمرد:دلت خوشه داری مشاعره می کنی،تموم دار و ندار خودم و هم والیتی هامو بردن
مرد:کجا بردن؟کیا بدن؟
پیرمرد:سه ساله که نوه ام را داریم مداوا می کنیم و آخرین کلیه اش از کار افتاده ، خیلی پول باید برای بستریش
بدم و یه پول کلفت برای خرید کلیه،از بانک اومدم سوار تاکسی بشم دو نفر ازخدا بی خبر پولی راکه همه
دوستا و فامیلامون لطف کردن و کمک کردن و پول فروش خونه ام همه را بردن.
مرد:چرا پول حمل می کنی؟خب کارت می گرفتی.
پیرمرد:اونی که می خواد کلیه را بفروشه پول نقد می خواد و آدم بدبختیه اونم می خواد پولو خرج جراحی خانمش
کنه مجبور شدم تو کیف بزارم،نوه ام بعد از مرگ پدر و مادرش فقط منو داره و شرمنده شدم(می گرید( مرد:آخی،تو که از من بدتری،من چقدر ناسپاس بودم.
پیرمرد:چی میگی،مگه پول تو را هم یدن
مرد:دونفرقبل ازشمااینجا بودن ویکی شون گفت،پولی که براش زحمت بکشی گم نمیشه و برمی گرده به صاحبش
پیرمرد:حاال که اینطور نشده
مرد:کیف شما سیاه بود؟صد تومن پول توش بود؟
پیرمرد:آره ، آره تو از کجا می دونی
. مرد:اگه کیفتون پیدا بشه چه نشونه ای ازش دارین؟
پیرمرد:شناسنامه ام داخل کیف هست به اسم کمال توکلی
. مرد:)کیف را بیرون می آورد شناسنامه را می بیند دومی وارد می شود این دو نفر را می بیند(این کیفو از دو نفر
گرفتم فکر کردم خوشبخت شدم بدهی هام را میدم ولی نوه شما واجت تره،بیا همه پولات بدون کم و زیاد ،
اون یکی از است(پیرمرد بر می گردد دومی فرار می کند(
پیرمرد: (او را بغل می زند)ممنونم ممنونم واقعا جونمردی،اگه بدونی چه زحمتی کشیده شد تا این پول جمع بشه
انعامتو بردار
مرد: (دست به جیب می برد تراول چک 50تومانی بیرون می آورد)اینم سهم کمک من به شما،هنوز عاطفه
هست،ایرانی جماعت باید این طور باشه. پیرمرد:ان شااهلل مشکالت تو هم حل بشه )او را بغل می زند()مرد
لباس کارش را دوباره می پوشد در حال جارو زدن( آقا میشه برام یه تاکسی خبر کنی
مرد:بیست متر جلوتر یه آژانس شبانه روزیه بگو فامیل آقای خوش شانسم آدرستو بده می رسوننت خدا نوه ات را
هر چه سریعتر شفا بده(جارو می زند و ترانه ای می خواند)
اولی: (از پشت سر وارد صحنه می شود و گونی بر سر مرد می گذارد و فریاد می زند )بیا گرفتمش توهمو گرفتم دومی:(وارد می شود)ولش کن لو رفتیم فرار کن.
مرد: ( گونی را بر می دارد) ،(آن دو نفر را تعقیب می کند و از صحنه خارج می شود)*********پایان**********
ّ
نویسنده:احمد علی کریمی زاده-لنده
1396/10/17
درباره این سایت