محل تبلیغات شما

به نام خدا

نمایشنامه :      
مجسمه (طنز) برای پانتومیم نیز مناسب است


نویسنده :

احمدعلی کریمی زاده لنده

 


هرگونه اجرا و برداشت از این نمایشنامه مستم تایید نویسنده می باشد 

کهگیلویه و بویراحمد-شهرستان لنده-شماره تماس :09176220690-09173447147

صحنه:پارکی است که نیمکتی در آن است و مردی که مشغول جاروزدن است، و گاهی غر می زند 
مرد:ای خدا این چه وضعیه که من دامنگیرش شدم مگه چه می شد از این همه دارایی که داشتی یه نیم نگاهی هم به من بیچاره می کردی.تا کی باید این طور باشه؟خسته شدم همه عمرم به زحمت گذشت ولی وضعیتم بدتر شده که بهتر نشده.الان دخترم می خواد عروسی کنه پول جهازش را ندارم زنم مریضه، سه ماهه باید ببرمش شیراز دکتر متخصص قرنیه،پول ندارم.بچه هام دانش آموزن و نمی تونم لباس مدرسه شون را ردیف کنم.چندرقاز پول که کفاف نمیده انصافتو شکر،لا اقل یکبار هم شده یه هویی بدون اینکه من بدونم یه کیف پر از پول از اون بالا بنداز برام همینکه مشکلاتم را حل کنم،اضافشو هم میدم به مسجد،هیئت عزاداری که هیشکی ازشون حمایت نمیکنه اصلا میدمشون به فلسطین و یمن برای مقابله با اسرائیل خوبه؟(کیفی به طرف او پرت میشود هیجان زده آنرا باز می کند پر از پول است بسته های پول را بیرون می آمورد و یکی یکی چک می کند مشغول شمارش می شود)ای ول خدا خیلی خیلی ممنون دمت گرم کاش می گفتم یک کیف طلا نمی دونستم اینقدرزود اجابت میکنی یه ماشین می خرم میزارم توی شرکت های بندری و قرض و قورضامو میدم فکر نکنم تهش چیزی بمونی به کسی کمک کنم،آدم خودش باید عرضه پول درآوردن را داشته باشه ،پول مفت به کسی نمیدم،هیئت ها باید از طرف دولت حمایت بشن و فلسطینی ها و یمنی ها هم به من چه؟من به خاطر اینکه اینجا توی کشور خودم به کسی کمک نمی کنم به اوناهم که خارجی ان کمک نمی کنم.خدا دادشون به خودم.(صدایی از پشت صحنه دو نفر هیجان زده حرف می زنند)
( اولی:بیا ،پلیسا رفتن،بیا دیگه 
دومی:کیفو چکار کردی؟
 اولی:انداختمش توی پارک پشت سرویس بهداشتی کسی اونجا نبود
مرد:(دستپاچه نمی داند چه کند)خدا غلط کردم همشو میدم به فقیرا و مظلومین،الاقل یک بسته اش را به خودم 
        بدن. )دو نفر وارد میشوند مرد مثل مجسمه بدون حرکت می ایستد و کیف پول در دستانش(
دومی:کو کجا انداختی،بردن، این همه زحمت کشیدیم.خدا میدونه چی به سرشون اومد
 اولی:کسی نبود،خوب بگرد. مگه میشه اومده باشه براشون
دومی:نیست،نیست احمق نیست.من بیشعور را بگو را خر چرا دادیش دست این
 اولی:خر چرا دادیش دست این . چرا ایطوری نگام میکنی،خودت گفتی، اگه می گرفتنمون خوب بود؟ترسیدم پول 
         پیشمون باشه بدبخت بشیم دومی:شاید افتاده روی سرویس بهداشتی
 اولی:نه فکر نکنم قدرت دستم اینقدر باشه ولی صبح عسل با گردو خوردم شاید اثر کرده
 دومی ):با نا امیدی می نشیند کنار مجمسمه و تکیه اش را می زند)خاک توی سرت که همه زحماتمون را به باد   
              دادی اینقدر برنامه ریختیم تا یدمشون حاال یکی ورداشته رفته . به بزنه شا ه.
اولی:پولی که براش زحمت کشیده باشی جای دور نمیره برمیگرده به خودت 
دومی:نه اینکه ما براش خیلی زحمت کشیدیم.ما یه پیرمرد بدخت یدیم 
 اولی:کم برای ی این پول نقشه کشیدیم؟این همه راه دویدیم 
دومی:برو بی عرضه نتونستی کیف را نگه کنی همه زحماتمون را به باد دادی(به پاهای مجسمه خیره می شود و 
           لمسش می کند)خیلی طبیعیه
 اولی:که کیف را گم کنیم؟ 
دومی:احمق اینو میگم ،این مجسمه نگاه کن پاهاش چقدر طبیعی درست شده اصلا  انگار آدم واقعیه
 اولی:)جیغ می زند( 
دومی:چته چه مرگته؟مجسمه ترس داره(پس گردنی او را می زند( 
اولی:اوناش ،دست مجسمه
 دومی:دست مجسمه هم طبیعیه جیغ داره؟ 
اولی:کیف دست مجسمه ست دومی: (خیره می شودجیغ می کشد) آره راست میگی
. اولی: (پس گردنی می زند)جیغ داره خوب وردارش
 دومی:خدا را شکر کسی ندیده ببره(می خواهد کیف را از مجسمه بگیرد ولی مجسمه رهایش نمی کند)یعنی چه کیفو 
            بده،این چه مجسمه مسخره ایه؟
 اولی:خب معلومه علم پیشرفت کرده مجسمه ها را باید رمزشون را بزنی،چون کیف دست من بود بوی من از کیف 
         میاد الان ببین چطور تحویلش میگیرم،اگه هم نداد با سنگ تکه تکش می کنم(به راحتی از مجسمه کیف را تحویل 
          میگیرد( دیدی گفتم،سال 20شده همچی  پیشرفت کرده دومی:ولمون کن.ببین چقدر پول توش هست؟ 
          (گوشی اش زنگ می خورد و به گوشه دیگر می رود)
اولی:  (نگاه می کند)هیچ نباشه صد تومانی توش هست
. مجسمه:بیشتر
 اولی:نه بیشتر نیست اون پایین همش دو تومنیه
 مجسمه:نمیشه یه ماشین سنگین خرید؟ 
اولی:نه احمق،ماشین سنگین برای بابات می خوای؟
 مجسمه: (پشت گردنی به او میزند)کثافت بابام تازه مرده
 اولی: ( می خندد)والا بابای تو تا حلوای خودمون را نخوره نمی میره،بیا بشمار(دو بسته پول به مجسمه می دهد)  
        بشمار ببین چندتومانه (بدون اینکه متوجه شود مجسمه پول را گرفته.تماس دومی تمام می شود پشت سر اولی 
         می ایستد مجسمه به حالت قبل می ایستد و پولها را در جیبهایشهای می گذارد(شمردی بده دوتای دیگه بدم، 
         ماشین سنگین هم برات می خرم 
 دومی:ماشین سنگین چی؟داری چه می کنی؟
 اولی:دارم ماشین سنگین بابات را می شورم 
دومی: (پس گردنی می زند)توی این هیری بیری چی کار بابای من داری ؟
اولی:خودت گفتی می خوام با این پولا ماشین سنگین بخرم
. دومی:من گفتم؟چرا حرف مفت و الکی می زنی 
اولی:شمردی،کامل بودن؟
 دومی:تو داری می شماری از من می پرسی کامل بودن؟
 اولی:بچه بازی در نیار دو بسته پنجاه تومنی بهت دادم بشماری 
دومی:باز هم دست کجی؟دو دقیقه پیشت نبودم .
اولی:به خدا راست میگم،چرا دبه در میاری؟اصلا بده خودم می شمارم 
دومی:دیونه شدی؟من داشتم با تلفن صحبت می کردم،گوشیم زنگ خورد 
اولی:چطور من صداشو نشنیدم 
دومی: سایلنت بود،ای بابا دیگه داری شورشو در میاری
 اولی: (عصبانی بلند می شود)ببین مثل دوتا مرد رفتیم ی و قرار بود با عدالت تقسیم کنیم
 دومی:باشه هرچه تو میگی حال چند تومن بودن؟ی و عدالت
 اولی:با اون ده تومانی که بهت دادم میشه صد تومان 
دومی:بیا اینم ده تومانت پدرمو درآوردی(یک اسکناس ده تومانی می دهد)
 اولی:اذیت نکن،اون دو بسته50تومانی که بهت دادم دویست تاش میشه ده میلیون تومان
. دومی: یقه اش را می گیرد(تو چه سریشی،به پیر به پیغمبر روحم خبر نداره.بیا این جیبام بگرد،من که جایی نرفتم،فکر کردم داری شوخی می کنی
اولی:)تفتیشش می کند(نیست،کجا گذاشتی؟ 
دومی: ( او را هل می دهد به زمین می خورد،مجسمه با صدای بلند می خندد)شعور خوب چیزیه 
اولی:دیدی خندیدی،یعنی شوخی می کنی
 دومی:کجا خندیدم،چته تو؟بازم توهم زدی؟یعنی خاک توی اون سرت کنم بازم زدی؟مگه نگفتم نزن 
 اولی:یه ذره بود همش،حال اون صد تومان را بده
 دومی:وای وای این چه نفهمه .باشه الان نود تومان داریم
 اولی:صد تومان.نود پیش من ده پیش تو 
دومی:کاری نکن همینا را هم وردارم و هیچی بهت ندم.من که پیشت بودم اگه بهم پول دادی کجا بردم؟معتاد.کاری 
           نکن نزارم بیایی خواستگاری 
اولی: (با من و من کردن )شوخی کردم خواستم حالتو بگیرم نود تومان بودن.( مجسمه خدا را شکر می کند)اون 
        دستاش ت خورد 
دومی: (با ترس) کی،ما را دیده؟ 
اولی: (با ترس) مجسمه را میگم 
دومی:وای خدای من،باز توهمات شروع شد،الان میگه چرا داره می خنده،داره منو صدا میکنه.
 اولی:به خدا خودش دستشو اینجوری بر آسمون 
دومی:حتما خدا را شکر کرد که آدم عاقلی مثل تو را دیده،سال20است از بابات خوشش اومده لابد
 اولی:مسخره می کنی؟
 دومی:نه جدی گفتم،علم پیشرفت کرده،خب این چیه توی کیف؟
 اولی:معلومه کلاهه و این هم شال گردن
 دومی:نمی گفتی فکر می کردم دمپایی های بابات با کیسه حمومشه(مجسمه می خندد و حرکت می کند(
اولی:خب توی کیف بودن،دیدی بازم ت خورد داره شکلک در میاره 
دومی: (به طرف مجسمه می رود)بیا این بدبخت از فوم درست شده چطور ت می خوره،مگه باطری داره،یا 
        کنترلی باشه(موهای مجسمه را می کشد تو گوش او می زند او را قلقلک می دهدت نمی خوره)
اولی:  (در فکر برمی گردد بالا فاصله مجسمه تیپایی به او میزند و زمین می خورد
( اولی:  (دومی را تیپایی می زند)چرا منو می زنی
دومی: (با فریاد )  کجا تو را زدم؟چرا الکی میگی؟هر چی هیچی بهت نمیگم داری پر رو می شی
 اولی:همین الان منو زدی؟مگه کسی اینجا بود؟ 
دومی:پات رفت زیر سنگ افتادی
 اولی: (مجسمه می خندد)داره مسخره می کنه، ببین
 دومی:دیونه شدم از دستت خودت برو مجسمه را امتحان کن(پشت به مجسمه می نشیند،دیدی ؟
 اولی:(گوشهای مجسمه را می گیرد دومی نگاه می کند و بر می گردد بلافاصله مجسمه شروع به زدن اولی می 
        کند)وای مجسمه منو کشت یکی به دادم برسه
دومی: ( برمی گردد مجسمه به حالت اول است و می خندد)بازم که مجسمه زدت،هی برو سراغ موادمخدر هی 
         توهم بزن دیدی ت نمی خوره معتاد)مجسمه با تیپا او را می زند.بر می گردد و یقه اولی را می گیرد)مگه 
         دروغ میگم حال منم تو را بزنم صدای خر بدی
 اولی:مگه من تو را زدم این بود دومی:باشه این بود.من میگم بیا ببینیم قیمت این مجسمه چنده بعد یه برنامه براش 
          بریزیم و ببریمش .جایی هم گیر نیست میشه بردش
 اولی:آره طرح خوبیه ولی بذار من یک روز کامل پیشش باشم 
دومی:باید عکشو بفرستیم برای اسی اولی:خب بفرست دومی:گوشیتو بده عکس بگیرم کیفیت دوربین تو بهتره اولی:من عکس اینو توی گوشیم نمی زارم(مجسمه پس گردنش  می زند)آخ
 دومی:چی شد ،چی بود؟ 
اولی:هیچ توهم بود. 
دومی:حال گوشی را بده)گوشی را میگیردازمجسمه عکس می گیرد)خب اینترنتتو بزن بفرستمش برای اسی 
اولی:خب روشنش کن،تلگرام فیلتره از بس ازش بد استفاده کردند دومی:خودم می دونم چطور بفرستم)عکس را می 
       فرستد(حاال یه کار کن،بیا یک عکس از من از این مجسمه خشگل بگیر نمی دونم چرا ازش خوشم اومده اولی:ازش نفرت دارم 
دومی:عکسمو بگیر بده خودم،شیرش کن بیاد
. اولی:باشه وایسا الان ،برو عقب تر سرتو بالاتر بیار،یه ژست تفکری بگیر
. دومی:تو عکسو بگیر چی کار به من داری)مجسمه تغییر حالت می دهد و مثلا داره فکر می کند)
اولی: (چند بار چشماش را باز و بسته می کند)الان میندازم ، لبخند(مجسمه می خندد و جیغ می زند دومی می ترسد)
 دومی: ( می ترسد)چی شده پلیس اومد؟
 اولی:به خدا ت می خوره خندید. 
دومی:خاک توی سرت کنم که حتی نمی تونی عکس بگیری،یه دقه بی خیال توهم شو،اصلا تو راست میگی مجسمه 
         ت می خوره کارت نباشه. 
اولی:باشه برو وایسا یک ، دو(باز هم مجسمه شکلک در میاوردبا بغض و ترس)یک ، دو، د یه جا وایسا همش ت می 
       خوری(داد می زند)زهر مار بی شعور 
دومی:من کجا ت خوردم، نمی خوام عکس بگیری،خودت وایسا تا من عکس بندازم
. اولی: ( رو به مجسمه)شیر مادرت اذیت نکن،یه ت بخور این نمیفهمه فکر میکنه دروغ میگم)مجسمه چشمک می 
           زند( دیدی چشمک زد 
دومی:چی گفتی
 اولی:گفتم چشمک بزنم؟ 
دومی:هر غلطی می کنی بکن،اول ببینم اسی جواب نداد(گوشی را ورانداز می کند و مجسمه اولی را اذیت می کند( نه پیام نداد (سرش را بلند می کند مجسمه حالت اول می ماند و اولی مشغول مرتب کردن خودش)چته؟ 
اولی:  (با بغض)هیچی توهم بود،توهم داشت منو می کشت خوب شد سرتو بالا آوردی
. دومی:خب آماده باش ،بخند،سرتو بیار بالا
 اولی:د بگیر تا این منو خفه نکرد 
دومی:یک ،دو،سه،اینم عکس حالا یه سلفی با هم بگیریم(باز مجسمه تکان نمی خورد)،خب تا بفرستیم برای آبجی بهاره 
        هر دو می نشینند و مجسمه کیف پول را بر می دارد در حال خارج شدن از صحنه و اولی با ترس و تعجب می 
       بیند و مجسمه درحال خارج شدن دست تکان می دهد و اولی نیز دست تکان می دهد و مجسمه باکیف پول 
      خارج می شود( چقدر سرعت اینترنت پایینه برای شیر شدن یه عکس چقدر زمان می بره 
اولی:آره می دونم،ولی اول باید اینترنت گوشیتو روشن کنی ،بعد عکس بره 
دومی:راست میگی ها،اینترنت را خودم خاموش کردم،دوماد معتاد ولی عاقل و به روزی دارم 
اولی:دومادی که باید باهات بیاد ی وگرنه نمیشه بیاد خواستگاری. 
دومی:یه بار بود و دیگه تموم.حالاکیفو بده،اسی پیام داد گفته مجسمه خاصیه بیارین می خره
 اولی: ( تکان نمی خورد)برو ببین می تونیم مجسمه را ت بدیم
 دومی:مجسمه کو؟مجسمه رابردن 
اولی: ( پس گردنی می زند)چند بار بگم نباید مواد بزنی،توهم گرفتی معتاد. 
دومی:زهر مار چرا مسخره میکنی؟مجسمه را بردن
 اولی:باز هم توهم زدی؟بیام یکی دیگه بخوابونم زیر گوشت؟مگه میشه خودش فرار کنه؟ 
دومی:توهم چیه؟مجسمه نیست 
اولی:سال 20هست و پیشرفت تکنولوژی، مجسمه باطری دار بوده کیف پول را هم  برد.توهم بی جا 
دومی:کیف پول کو؟
 اولی:توهم با خودش برد
. دومی: ( یقه اش را می گیرد)کیفو چی کار کردی؟ 
اولی:مگه من هنوز ت خوردم؟هر چی بهت میگم این ت می خوره تو میگی توهم زدی معتاد و می زنی توی 
        سرم وقتی پول را برد فکر کردم بازهم توهمه دیگه باورم شد که توهم زدم 
دومی:وای کلاه سرمون رفت،حالاکدوم وری رفت
 اولی:از این وری 
دومی:د بیا بریم
 اولی:حال ندارم،خودت برو(دومی از صحنه می رود ، اولی دو بسته از پولها را از جیبش در می آورد و می بوسد( 
         همین ده تومان برای من کافیه)مشغول شمردن می شود که مجسمه با کیف پول وارد می شود و بسته های 
          پول را از او می گیرد و با جارو به جان او می افتد و از گوشه دیگرصحنه فرار می کند( 
مرد:نوکرتم خدا جونم صد میلیون تومان پول،متشکرم(ترانه ای می خواند و لباسش را عوض می کندکه پیرمردی وارد صحنه می شودلباس را روی کیف می اندازد،پیرمرد می نشیند)
 پیرمرد:حالا توی این شهر غریب چه خاکی توی سر کنم،نوه ام گوشه بیمارستان منتظر منه. 
مرد:سلام پدر(کنارش می نشیند)اتفاقی افتاده؟راه گم کردین؟می تونم کمکتون کنم؟
پیرمرد:نه نمی تونی،یعنی هیشکی نمی تونه فقط خدا خودش بخواد(گریه می کند)
 مرد:چته؟چرا گریه می کنی؟بگو شاید تونستم کمکتون کنم. مگه نشنیدی شاعر میگه
     بنـی آدم اعضـای یک دیگـرنـد          که در آفرینش ز یک پیکرند
    چه عضوی به درد آورد روزگار          دگـر عضـوها را نمـاند قرار
پیرمرد:دلت خوشه داری مشاعره می کنی،تموم دار و ندار خودم و هم والیتی هامو بردن
 مرد:کجا بردن؟کیا بدن؟
 پیرمرد:سه ساله که نوه ام را داریم مداوا می کنیم و آخرین کلیه اش از کار افتاده ، خیلی پول باید برای بستریش 
          بدم و یه پول کلفت برای خرید کلیه،از بانک اومدم سوار تاکسی بشم دو نفر ازخدا بی خبر پولی راکه همه 
          دوستا و فامیلامون لطف کردن و کمک کردن و پول فروش خونه ام همه را بردن. 
مرد:چرا پول حمل می کنی؟خب کارت می گرفتی. 
پیرمرد:اونی که می خواد کلیه را بفروشه پول نقد می خواد و آدم بدبختیه اونم می خواد پولو خرج جراحی خانمش 
           کنه مجبور شدم تو کیف بزارم،نوه ام بعد از مرگ پدر و مادرش فقط منو داره و شرمنده شدم(می گرید( مرد:آخی،تو که از من بدتری،من چقدر ناسپاس بودم. 
پیرمرد:چی میگی،مگه پول تو را هم یدن 
مرد:دونفرقبل ازشمااینجا بودن ویکی شون گفت،پولی که براش زحمت بکشی گم نمیشه و برمی گرده به صاحبش 
پیرمرد:حاال که اینطور نشده 
مرد:کیف شما سیاه بود؟صد تومن پول توش بود؟
 پیرمرد:آره ، آره تو از کجا می دونی
. مرد:اگه کیفتون پیدا بشه چه نشونه ای ازش دارین؟ 
پیرمرد:شناسنامه ام داخل کیف هست به اسم کمال توکلی
. مرد:)کیف را بیرون می آورد شناسنامه را می بیند دومی وارد می شود این دو نفر را می بیند(این کیفو از دو نفر 
         گرفتم فکر کردم خوشبخت شدم بدهی هام را میدم ولی نوه شما واجت تره،بیا همه پولات بدون کم و زیاد ،   
         اون یکی از است(پیرمرد بر می گردد دومی فرار می کند( 
پیرمرد: (او را بغل می زند)ممنونم ممنونم واقعا جونمردی،اگه بدونی چه زحمتی کشیده شد تا این پول جمع بشه 
           انعامتو بردار
 مرد: (دست به جیب می برد تراول چک 50تومانی بیرون می آورد)اینم سهم کمک من به شما،هنوز عاطفه 
        هست،ایرانی جماعت باید این طور باشه. پیرمرد:ان شااهلل مشکالت تو هم حل بشه )او را بغل می زند()مرد 
        لباس کارش را دوباره می پوشد در حال جارو زدن( آقا میشه برام یه تاکسی خبر کنی
 مرد:بیست متر جلوتر یه آژانس شبانه روزیه  بگو فامیل آقای خوش شانسم آدرستو بده می رسوننت خدا نوه ات را 
        هر چه سریعتر شفا بده(جارو می زند و ترانه ای می خواند)
اولی: (از پشت سر وارد صحنه می شود و گونی بر سر مرد می گذارد و فریاد می زند )بیا گرفتمش توهمو گرفتم دومی:(وارد می شود)ولش کن لو رفتیم فرار کن. 
مرد: ( گونی را بر می دارد) ،(آن دو نفر را تعقیب می کند و از صحنه خارج می شود)*********پایان**********

ّ

نویسنده:احمد علی کریمی زاده-لنده
1396/10/17

آشنایی باهنر دینی ملی تعزیه

چند مطلب در مورد بازیگری و عوامل آن

کولاک شهاب حسینی در هزار تو

  ,مجسمه ,پول ,اولی ,دومی ,کند ,    ,می کند ,می زند ,را می ,می شود

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها